۲۱ فروردین ۱۳۸۹

خدا در دل سودا زدگان است بجوييد/مجوييد زمين را و مپوييد سما را

تجلى‏گه خود كرد خدا ديده ما را
درين ديده در آييد و ببينيد خدا را
خدا در دل سودا زدگان است بجوييد
مجوييد زمين را و مپوييد سما را
گدايانِ در فقر و فناييم و گرفتيم
به پاداش، سر و افسر سلطان بقا را
خيالات و هواهاى بدِ خود نپسنديم
بخنديم خيالات و ببنديم هوى را
جم عرش بساطيم و سليمانِ اولوالامر
هوا گر نشود بنده نشانيم هوا را
بلا را بپرستيم و به رحمت بگزينيم
اگر دوست پسنديد پسنديم بلا را
طبيبان خداييم و به هر درد دواييم
به جايى كه بود درد فرستيم دوا را
ببنديد در مرگ و ز مردن مگريزيد
كه ما باز نموديم در دار شفا را
گدايان سلوكيم و شهنشاه ملوكيم
شهنشاه كند سلطنت فقر، گدا را
گذشت از سر سلطانى و شد بنده درويش
شد ار ديد فَرِ مملكت فقر و فنا را
بهل بار گل از دوش كه بر دل نبود بار
اسير زن و فرزند و عبيد من و ما را
حجاب رخ مقصود، من و ما و شماييد
شماييد مبينيد من و ما و شما را
صفا را نتوان ديد كه در خانه فقرست
درين خانه بياييد و ببينيد صفا را
چنين شنيدم كه لطف يزدان به روى جوينده در نبندد
درى كه بگشايد از حقيقت بر اهل عرفان، دگر نبندد
چنين شنيدم كه هر كه شبها نظر ز فيض سحر نبندد
ملك ز كارش گره گشايد، فلك به كينش كمر نبندد
دلى كه باشد به صبح خيزان عجب نباشد اگر كه هر دم
دعاى خود را به كوى جانان، به بال مرغِ اثر نبندد
اگر خيالش به دل نيايد سخن نگويم، چنان كه طوطى
جمال آيينه تا نبيند سخن نگويد خبر نبندد
به زيردستان مكن تكبّر، ادب نگه دار اگر اديبى
كه سر بلندى و سرفرازى گذر بر آه سحر نبندد
ز تير آه چو ما فقيران شود مشبك اگر كه شبها
فلك ز انجم زره نپوشد، قمر ز هاله سپر نبندد
صفا به رندى كجا تواند دم از مقامات عاشقى زد
هر آنكه ناله به ناله نى چو نى به هر جا كمر نبندد

محمد حسين‌ صفاي‌ اصفهاني‌ متخلص‌ به‌ صفا شاعر تواناي‌ دوره‌ ‌قاجاريه، در سال‌1269 هجري‌ قمري‌ در شهر فريدن‌ از توابع‌ اصفهان به‌ دنيا آمد. وي‌ پس‌ از تحصيلات‌ مقدماتي‌ كه‌ در زادگاه‌ خود انجام‌ داد در جواني‌ به‌ تهران‌ رفت‌ و به‌ تصوف‌ و عرفان‌ گرائيد. صفا پس‌ از چندي‌ با ميرزا محمد رضا مستشار الملك‌ وزير خراسان‌ آشنا شد وهمراه‌ وي‌ به‌ مشهد رفت‌ و در اين‌ شهر سكونت‌ گزيد. اقامت‌ طولاني‌ مدت‌ صفا در مشهدتا زمان‌ مرگ‌ ادامه‌ يافت‌ و پس‌ از درگذشت‌ مستشار الملك‌، فرزندش‌ ميرزا علي‌ محمد مؤتمن‌ السلطنه‌ كه‌ به‌ حكومت‌ خراسان‌ رسيده‌ بود همچنان‌ صفا را گرامي‌ داشت‌.صفا درطول‌ زندگي‌ خود گوشه‌ نشيني‌ و عزلت‌ پيشه‌ نمود و در سراسر عمر تجرد اختيار كرد. اين‌ شاعر توانا در اواخر عمر حافظه‌ خود را به‌ كلي‌ از دست‌ داد و اغلب‌ اوقات‌ از خود بيخود بود و در آن‌ حال‌ جذبه‌ و استغراق‌ ، خود را جلوه‌ گاه‌ حق‌ مي‌ پنداشت‌; با اين‌ حال‌ زيباترين‌ غزلهاي‌ خود را در همين‌ دوره‌ بيخبري‌ سرود. صفا در سال‌ 1314 بيمار شد و اين‌ بيماري‌ كه‌ تا زمان‌ مرگش‌ بطور انجاميد در دوسه‌ سال‌ آخر عمر عقل‌ او را بكلي‌ زايل‌ كرد.وي‌ در سال‌ 1322 ه.ق‌ درگذشت‌. شهرت‌ صفاي‌ اصفهاني‌ در غزل‌ هاي‌ زيبا و دلكش‌ اوست‌ كه‌ داراي‌ وزن‌ خاصي‌ است‌ و به‌همين‌ سبب‌ چهره‌ مشخصي‌ به‌ اين‌ شاعر صوفي‌ مسلك‌ بخشيده‌ است‌. در اشعار صفا رگه‌هايي‌ قوي‌ از تصوف‌ و عرفان‌ نيز مشاهده‌ مي‌ شود كه‌ از روحيه‌ گوشه‌ نشيني‌ و درويشانه‌ شاعر نشأت‌ مي‌ گيرد. آثار به‌ ياد گار مانده‌ از اين‌ شاعر غزل‌ سرا عبارت‌ است‌ از ديوان‌ اشعار وي‌ مشتمل‌بر غزل‌، قصيده‌ ،رباعي‌ و يك‌ مثنوي‌ به‌ سبك‌ گلشن‌ راز شيخ‌ محمود شبستري‌.

۲ نظر:

  1. ما را بگو که فقط "دل بردی از من به یغما..."یش را می خواندیم. همین...

    پاسخحذف
  2. ئدست مریزاد - سپاس

    پاسخحذف