۸ آبان ۱۳۸۹

احساس خوشبختی ...

از خودم راضی هستم!!!

چون تو این دوره زمونه که آدمها کلی تلاش می کنند تا کمی شاد باشن، تا کمی احساس خوشبختی کنند
من به راحتی با شنیدن چند تا قطعه موسیقی می تونم به اندازه یه دنیا حیات و انرژی بگیرم و احساس خوشبختی کنم، به همین سادگی :-)
برای احساس خوشبختی لازم نیست زیاد کارای خیلی خاص و عجیب کنید می شه با چیزای خیلی کوچیک هم روحتون به پرواز دربییاد :-)

یه شبکه تو ما.هوار.ه هست به نام "4" که بیشتر آهنگهای دهه نود را می گذاره و امروز هم که کولاک کرده... :-)
مرسی شبکه "4" که تو این بعد از ظهر با این شاهکارهای موسیقی دهه نود به من یه دنیا انرژی دادی :-)
مرسی رادیو پیام، مرسی رادیو آوا، که خیلی صبح ها و بعدازظهرها، با انتخاب های زیبا از موسیقی های فوق العاده، قدرت شروع یه روز تازه را به من دادید و خستگی پایان یک روزکاری و ترافیک سنگین بعدازظهر را از من گرفتید :-)
مرسی خدای مهربون که به من روحی بخشیدی تا بتونم لبخند بزنم، خوشحال باشم و دوستت داشته باشم :-) آخه این روزها واسه خیلی از آدمها، این کارا خیلی سخت شده، "لبخند زدن"، "خوشحال بودن" و "دوست داشتن" !!! خیلی سخت شده یا شایدم دیگه یادشون رفته ؟!

۴ آبان ۱۳۸۹

در گوش من فسانه دلدادگي مخوان! از من ترانه شوريدگي مخواه!

دیریست گالیا!
در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان!
دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!
دیرست گالیا! به ره افتاد کاروان
عشق من و تو؟ این هم حکایتی است
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
شاد و شکفته در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک
امشب هزار دختر همسال تو ولی
خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک
زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو
بر پرده‌های ساز
اما هزار دختر بافنده این زمان
با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان
جان می کنند در قفس تنگ کارگاه
از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا
وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ
در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ
اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی گناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان ...

دیریست گالیا!
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان
هنگامهٔ رهایی لبها و دست هاست
عصیان زندگی است
در روی من مخند!
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!
بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!
بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!
یاران من به بند،
در دخمه‌های تیره و غمناک باغشاه
در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک
در هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاه

زودست گالیا!
در من فسانهٔ دلدادگی مخوان!
اکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!
زودست گالیا! نرسیدست کاروان ...
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت،
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی که گونه و لب یاران هم‌نبرد
رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت،
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گل فشان
سوی تو،
عشق من ....

---------------------------------------
هوشنگ ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.


۲۸ مهر ۱۳۸۹

دلخوش ...


  • اين نهايت ساده‌انديشي و اشتباه هست كه تصور كنيد مي‌توانيد فردي را تغيير دهيد يا در طول زمان فردي به خاطر شما  تغيير كند، همچنين بهتر است به تغييرات مقطعي در رفتار افراد دلخوش نباشيد، هر فردي تنها براي مدت كوتاهي قادر است كه از فرديت خود به دور باشد ...


  • رفتار و طرز فكر هر فرد، برآيندي از وراثت، محيط پرورش، تجربيات، حوادث خوب، بد و يا تلخ و ... است، پس  انتظار تغيير در چنين مقوله‌اي تفكري باطل است


  • شما تنها مي‌توانيد با خود اينطور بينديشد، آيا من مي‌توانم با اين رفتار يا طرزفكر كنار بييايم، آن هم در طول زمان. چه بسا دلايلي نظير دوست داشتن و ... كه حالا انگيزه‌اي براي تحمل كردن هستند  در طول زمان و يا بر اثر روزمرگي، كمرنگ يا حذف شوند، آيا با اين وجود باز هم توان همراهي با آن فرد را خواهيد داشت؟!


  • انسانها براي تحمل كردن و ادامه راه نياز به بهانه و دليل دارند، بهانه‌ها‌يي كه آنقدر قوي باشند كه در طول زمان و مواجه با بالا و پايين‌هاي زندگي كمرنگ نشوند...

۲۱ مهر ۱۳۸۹

خلاقيت: قدرت تصور، نگاه متفاوت

خلاقيت، بازگشت به دوران كودكي و ديدن پديده‌ها از اين ديدگاه است (هربرت فورد)

خلاقيت، نگاهي متفاوت به پديده‌هايي است  كه ساير مردم نيز به آنها نگاه مي‌كنند (آلبرنت زنت، برنده نوبل فيزيك)
***************************

امروز كلاس "تفكر خلاق" داشتيم، براي من خيلي هيجان‌انگيز بود، مواردي كه معرفي مي‌شد، بازي با ذهن قالبي و بسته خودمون ( كه هر چي بدبختي مي‌كشيم از همين ذهن بسته و كليشه‌اي هست)،خلاصه اينكه جاي شما خالي، كلي انرژي از حضور در اين كلاس گرفتم، قسمت شه شما هم تشريف ببريد ;-)
گفتم چند تا از موارد معرفي شده تو كلاس را براي شما اينجا ببيارم، بهره‌اي ببريد :-)
*****************************************************************************


كسب‌و‌كارهاي با محوريت خلاقيت، روش جديدي براي رفع همان نيازهاي قديمي ما ابداع مي‌كنند


نمونه يكم: شركت تادا كپي
در دوران دانشجويي، يكي از هزينه‌هاي نه چندان جالب و البته بالا براي دانشجوها، هزينه  كپي بود و طبعاً حالت مطبوع براي همين دانشجويان كپي رايگان بود، "شركت تادا كپي" اين خواسته را برآورده كرد، يعني ارائه كپي رايگان براي دانشجويان!!!
هم‌اكنون اين شركت زنجيره‌اي كپي داراي شعباتي در سراسر ژاپن، در كنار مراكز موردنياز مثل دانشگاهها، مراكز اداري و ... با يك گردش مالي بالا است، اما چگونه؟!
خيلي ساده، درآمد اين شركت از روي تبليغات پشت برگه‌هايي كه براي دانشجويان كپي مي‌كرد، تأمين مي‌شد، ضمن اينكه از اين طريق تبليغات شركتها از طريق دانشجويان در سطح جامعه به گردش درمي‌آمد :-) و البته كيفيت كاغذها در حد بسيار بالاست تا سايه تبليغات چاپ‌شده بر روي كاغذ نيفته...

نمونه دوم:
حتماً همه ما يك كليد يدك براي در خودرو و يا در منزلمون داريم، البته جايي در داخل همان منزل!!!
شركت  NewYourKey، با نگاهي متفاوت به اين وضعيت، كسب‌و‌كاري با پوشش بالا و در سطح آمريكا راه‌اندازي كرده، بدين معني كه شما با پرداخت شارژ سالانه 20 دلار، يدكي از كليد منزل، خودرو و يا هركليدي را نزد اين مؤسسه گذاشته و نام كاربري و رمز مي‌گيريد، پس از آن، شما در هر نقطه از ايالات متحده باشيد و به كليد يدك نياز پيدا كنيد، در سريعترين زمان ممكن، كليد مورد نظر در اختيار شما قرار خواهد گفت :-)

نمونه سوم:
براي ماها كه تو تهران هر روز با مشكل پيدا كردن جاي پارك خودرو مواجه هستيم شايد اين راهكار جالب به نظر بيياد، شركت Peasy (پيزي)، شركتي انگليسي بود كه براي حل اين مشكل و رفع نياز مردم گرفتار و در جستجوي پاركينگ راه‌اندازي شد. شما قبل از خروج از منزل با مراجعه به سايت اين شركت، منطقه موردنظر خود را مشخص و جاي پارك را رزرو مي‌كنيد. در زمان مراجعه به محله/منطقه موردنظر،  خودروي خود را تحويل موسسه مي‌دهيد تا در جاي اختصاص يافته پارك كنند، ديگه هي مثل ما 12 دور تو منطقه موردنظر نمي‌گرديد تا بعدشم تو يه جاي ممنوعه پارك كنيد، بعد همش نگران باشيد، يا در نهايت دريافت برگ جريمه...

نمونه چهارم شركت PBW: Personlized Bottle Water
بعضي‌ها با ابزار و امكاناتي محدود و فقط يه ذره خلاقيت، كسب‌و‌كارهايي بزرگ راه انداختند!!! مثلاً همين شركت پي بي دبليو، اينطور فكر كردند مثلاٌ شايد فلان بانك، يا فلان موسسه بدش نياد آبهايي را كه براي مهمانان يا مراجعانشون سرو مي‌كنند لوگوي شركت يا بانك خودشون را داشته باشه...
در مرحله بعد، كار توسعه پيدا كرد و مناسبت‌هاي خاص را هم پوشش دادند، مثلاً جشن تولد، جشن عروسي، ... تو اين جشنها بطري‌هاي آبي با طرح موردنظر شما و حتي عكس عروس و داماد، ... بين مهمانان توزيع مي‌شد...
اين شركت هم با كمترين امكانات و ايده خلاقانه‌اش در مدت كوتاهي به تشكيلاتي بزرگ با گردش مالي بالا تبديل شد...
...
مي‌شه به اندازه يك دنيا اينجا نمونه آورد، دنياي خلاقيت با كمك "تصور قوي بشري" پاياني نخواهد داشت، فقط بايد كمي متفاوت ديد، انديشيد، از كليشه‌ها خارج شد و ...

پايان سخن: تمام اين كسب‌و‌كارها  با نگاهي متفاوت، براي رفع نياز ما راه‌اندازي شدند، ماندگار شدند و به اوج رسيدند