۹ خرداد ۱۳۸۹

تو را شکر ...

الهی! خلق تو شکر نعمت های تو کنند، من شکر بودن تو کنم
نعمت، بودن توست
شیخ ابوالحسن خرقانی

۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

جور مكن اين مرا، نيست كسي به جاي تو!


سنگ شکاف می‌کند در هوس لقای تو
جان پر و بال می‌زند در طرب هوای تو
آتش آب می‌شود عقل خراب می‌شود
دشمن خواب می‌شود دیده من برای تو
جامه صبر می‌درد عقل ز خویش می‌رود
مردم و سنگ می‌خورد عشق چو اژدهای تو
بند مکن رونده را گریه مکن تو خنده را
جور مکن که بنده را نیست کسی به جای تو
آب تو چون به جو رود کی سخنم نکو رود
گاه دمم فرودرد از سبب حیای تو
چیست غذای عشق تو این جگر کباب تو
چیست دل خراب من کارگه وفای تو
خابیه جوش می‌کند کیست که نوش می‌کند
چنگ خروش می‌کند در صفت و ثنای تو
عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی‌توام گفت مرا که وای تو

دیدم صعب منزلی درهم و سخت مشکلی
رفتم و مانده‌ام دلی کشته به دست و پای تو
مولانا (ديوان شمس، غزليات)

۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

احساس ...

حرفی نمی زنی , از عشق
از چیزهای معمولی می گویی
از سردی هوا
از باران
از حال بچه ها می پرسی
از یاران

نه صحبت از نسیم
نه صحبت از بهار و گل یاس می کنی

با این همه
احساس می کنم که تو احساس می کنی

عمران صلاحی

۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۹

ما همه قاتليم ...

هر زمان كه اميد انساني را نااميد مي‌كنيم
هر زمان كه شادي را از انسان ديگري مي‌گيريم
...
ما روح را مي‌كشيم

فقط مسئله اين است در قتل جسم، چه‌بسا قاتل بيشتر دچار درد و عذاب شود از عمل مرتكب‌شده تا مقتول، چرا كه قتل جسمي به نوعي عينيت دارد و در نهايت مقتول رها مي‌شود از اين همه ...

در قتل روح، قاتل حتي اغلب متوجه عمل خود نمي‌شود، ولي مقتول درد مي‌كشد، جراحت برمي‌دارد، جراحتي كه هرگزاثر آن پاك نخواهد شد، مقتول روحي با جسمي سالم، روحي مرده را با خود مي‌كشد، مي‌كشد تا ...
كشيدن/حمل اين سنگيني، كاري است دشوار...

همه ما قاتليم، اعتراف مي‌كنم
حتي خود من هم چه‌بسا بارها...

فقط مسئله اين است در كشتار روحي، هيچكدام از ما -به عنوان قاتل- هرگز احساسي از درد/جراحت/رنج نخواهيم داشت،
ما تنها و فقط زماني كه خود، سوژه اين عمل (قتل) هستيم، اين كشتار، درد و رنج را مي‌بينيم، مي‌فهميم، اينجا برايمان عينيت پيدا مي‌كند، اين درد، اين مرگ...

روحي مي‌ميرد و جسمي به ظاهر سالم بايد با خود بكشد اين جنازه را، تا پايان راه...

«ما همه قاتليم، انكار نكنيد»