چه دردي ميكشيدند بامبوهاي كنار اتاق وقتي كه يادم ميرفت ارتفاع آب كم شدشونو زياد كنم، وقتي كه اونطوري تو هوا سرگردون ميموندند
...
چه دردي ميكشم من اين روزا، وقتي كه خيلي زودتر از موعد ريشههامو كندم از اينجا، وقتي كه فهميدم ديگه هيچ بهانهاي/ دليلي براي در اينجا ماندن ندارم، من حتي هيچ دليلي/بهانهاي براي به آنجا رفتن هم ندارم!!!
...
چه دردي ميكشم من اين روزا، وقتي كه خيلي زودتر از موعد ريشههامو كندم از اينجا، وقتي كه فهميدم ديگه هيچ بهانهاي/ دليلي براي در اينجا ماندن ندارم، من حتي هيچ دليلي/بهانهاي براي به آنجا رفتن هم ندارم!!!
ريشههايم معلق در هوا
...
تو چه ميداني چه دردي دارد بيبهانه بودن، بی بهانه زندگي كردن
...
تو چه ميداني چه دردي دارد بيبهانه بودن، بی بهانه زندگي كردن
من از بيبهانهگي بود كه رفتم!!!
ريشههايم معلق در هوا
تو بيا و بهانه من شو
با آمدنت دليل ماندن شو
با نيامدنت بهانه رفتن !!!
ريشههايم معلق در هوا
تو بيا و بهانه من شو
با آمدنت دليل ماندن شو
با نيامدنت بهانه رفتن !!!
در هر صورت تو بيا و بهانه من شو !!!
می فهمم این حس رو...
پاسخحذفگاهی به افکار ساده مشیری حسودیم میشه که با اون صلابت میگه:" من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک / از آلودگی پاکم"
پاسخحذفخاک واسه من دیگه معنی نداره. نه بهانه ای برای موندنه و نه رفتن. بهانه های من فرا مکانی است.
baa dorood/afsaane aziz.ehsaasat raa tahsin mikonam.JAARI BAASHID
پاسخحذفمثل تو و خيليهاي ديگه من هم اين حس را ميفهمم و لمس ميكنم .
پاسخحذفچقدر بد دردي است اين معلق بودن !!
اين روزا همه يا با ريشه هاي خودشون يا با ريشه هاي بقيه مشكل دارن چرا
پاسخحذفسلام
جنگل جايي نيس ك جنگل كسيه