۱ مرداد ۱۳۸۹

ريشه‌هايم معلق در هوا ... تو بيا و بهانه من شو

چه دردي مي‌كشيدند بامبوهاي كنار اتاق وقتي كه يادم مي‌رفت ارتفاع آب كم شدشونو زياد كنم، وقتي كه اونطوري تو هوا سرگردون مي‌موندند
...
چه دردي مي‌كشم من اين روزا، وقتي كه خيلي زودتر از موعد ريشه‌هامو كندم از اينجا، وقتي كه فهميدم ديگه هيچ بهانه‌اي/ دليلي براي در اينجا ماندن ندارم، من حتي هيچ دليلي/بهانه‌اي براي به آنجا رفتن هم ندارم!!!
ريشه‌هايم معلق در هوا
...
تو چه مي‌داني چه دردي دارد بي‌بهانه بودن، بی بهانه زندگي كردن
من از بي‌بهانه‌گي بود كه رفتم!!!

ريشه‌هايم معلق در هوا
تو بيا و بهانه من شو

با آمدنت دليل ماندن شو
با نيامدنت بهانه رفتن !!!
در هر صورت تو بيا و بهانه من شو !!!

۵ نظر:

  1. گاهی به افکار ساده مشیری حسودیم میشه که با اون صلابت میگه:" من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک / از آلودگی پاکم"
    خاک واسه من دیگه معنی نداره. نه بهانه ای برای موندنه و نه رفتن. بهانه های من فرا مکانی است.

    پاسخحذف
  2. baa dorood/afsaane aziz.ehsaasat raa tahsin mikonam.JAARI BAASHID

    پاسخحذف
  3. مثل تو و خيلي‌هاي ديگه من هم اين حس را مي‌فهمم و لمس مي‌كنم .
    چقدر بد دردي است اين معلق بودن !!

    پاسخحذف
  4. اين روزا همه يا با ريشه هاي خودشون يا با ريشه هاي بقيه مشكل دارن چرا
    سلام
    جنگل جايي نيس ك جنگل كسيه

    پاسخحذف