۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

احساس ...

حرفی نمی زنی , از عشق
از چیزهای معمولی می گویی
از سردی هوا
از باران
از حال بچه ها می پرسی
از یاران

نه صحبت از نسیم
نه صحبت از بهار و گل یاس می کنی

با این همه
احساس می کنم که تو احساس می کنی

عمران صلاحی

۳ نظر:

  1. براوو
    عالي بود
    بذار زنگ بزنم برا زكريا بخونمش
    سلام
    اون پست اسمس هايي كه دوست داشتم داشتم رو به دليل پتانسيل ايجاد خطرات بزرگ در زندگي غير مجازيم پاك كردم
    تو اما مي توني كامنت بذاري من مي فهمم كه منظورت براي اون پست بوده!

    پاسخحذف
  2. سلام
    این شعر رو هانتای عزیز برام خوند . خیلی لذت بردم . مرسیییی

    پاسخحذف
  3. تعريف از خود نباشه آره خداوند منو آدم صادقي آفريده و لا تبديل لخلق الله

    پاسخحذف