۲۹ اسفند ۱۳۸۸

بیا برای نمردن، سبب قطار کنیم، بیا بهار کنیم

شکفت لاله عروسک که یار یار کنیم
هرآن‏چه غیرنشاط است استیثار کنیم
ولیک با غم بسیار دل چه‏کار کنیم؟
زغم مگو و بیا شکر کردگار کنیم
بیا بهار کنیم
بیا بهار کنیم
زگردگردی تند و مقرر تشویش
به روزخون و شبیخون
مسکن تشویق
ببین دوادو ما خاک بر سر تشویش
بیا به وسعت آزادگی فرار کنیم
بیا بهار کنیم
بیا بهار کنیم
اجازه ده به مشامت شمیم گلشن دل
تو ای یگانه‏ترین ترجمان سوسن دل
به شادیانه‏ی باردگر تپیدن دل
به حرف نیز بیا نیکویی نثار کنیم
بیا بهار کنیم
بیا بهار کنیم
به نام یار فرستم سلام یاسمنی
برای یار بگویم کلام یاسمنی
بیا که می‏گذرد صبح و شام یاسمنی
بیا برای نمردن، سبب قطار کنیم
بیا بهار کنیم
بیا بهارکنیم

شعر از فرزانه خجندی/ شاعر تاجیک

۲۱ اسفند ۱۳۸۸

آري آري زندگي زيباست


...

آنك آنك كلبه‌اي روشن، روي تپه رو به روي من

در گشودندم، مهرباني‌ها نمودندم

زود دانستم كه دور از داستان خشم برف و سوز

در كنار شعله آاتش

قصه مي‌گويد براي بچه‌هاي خود، عمو نوروز

"... گفته بودم زندگي زيباست

گفته و ناگفته، اي بس نكته‌ها اينجاست

آسمان باز، آسمان زر

باغ‌هاي گل، دشت‌هاي بي در و پيكر

سر برون آوردن گل از درون برف

تاب نرم رقص ماهي در بلور آب

بوي عطر خاك باران خورده در كهسار

خواب گندم‌زارها در چشمه مهتاب

آمدن، رفتن، دويدن

پا به پاي شاماني‌هاي مردم پاي كوبيدن

كار كردن، كار كردن

آرميدن

..."

آري آري زندگي زيباست

زندگي آتشگهي ديرينه پابرجاست

گر بيفروزيش، رقص شعله‌اش در هر كران پيداست

ور نه خاموش است و خاموشي گناه ماست

...

از منظومه "آرش كمانگير" اثر سياوش كسرايي

۱۶ اسفند ۱۳۸۸

دعوت

بيا يكديگر را رعايت كنيم، تو بودن من را، من بودن تو را :-)

حكايت دل سوخته ما و بزرگان!

اين مطلب يه جورايي به مطلب پاييني ارتباط داره، بنابراين خواستم اسمش را بگذارم "پانويس توضيحي" ديدم بالاي پست قبلي هست، پس يه جورايي اسمش را مي‌گذارم "سرنويس توضيحي" ;-) در دنياي مجازي همه قواعد مي‌تونند جور ديگري تعريف شوند، اينطور نيست!؟ ;-)
جريان از اين قرار هست كه بعد از تماشاي فيلم ضعيف پاييني ;-) -به رنگ ارغوان-بنده شديداً دچارتحولات روحي و زار زدن شدم، و خودم مبهوت كه اين حال ما ناشي از چيست، فيلم كه ضعيف بود، منم كه تحت تأثير قرار نگرفتم پس اين زاري چيست؟! بعد ياد يه حكايت ديگري افتادم كه اينجا براتون مي‌گم ;-)
ديديد كه تو بعضي از اين مراسم‌هاي مذهبي مثل دعاي كميل، زيارت عاشورا، سفره حضرت رقيه و ... بعضي‌ها چه زاري مي‌زنند!!! همين‌جور دستمال‌كاغذي هست كه پشت هم مصرف مي‌شه!!! و من هميشه مبهوت اين همه اعتقاد جماعت!!!
به قول پدر محترم، اين بزرگان اگر اونطور كه روايت شده جاشون تو بهشته و نيازي به گريه من و شما ندارن ... پس اين زاري چييه!!! باز به قول روايات، من و توبنده گناهكار بيشتر نيازمند اين زاري هستيم...
خلاصه دوستي مي‌گفت ديروز در يكي از اين مراسم‌ها شركت داشته و خلاصه اون همه گريه كلي باعث به هم ريختگيش شده، من هم با تعجب و همچنان مبهوت گفتم: نمي‌دونستم اين همه معتقدي!!!"
و ايشون فرمودند: من كه براي اون بزرگ گريه نمي‌كردم، ما براي دل زار و مشكلات خودمون داشتم گريه مي‌كرديم!!! قصد بي‌احترامي به اعتقادات هيچ فرد و يا گروهي را ندارم، ولي حداقل حالا مي‌دونم برخي از اين افراد براي چي اين چنين زار مي‌زنند!!!
...
و خلاصه اينكه در نهايت يادم افتاد كه زار زدن اينجانب نه به دليل تماشاي "به رنگ ارغوان" كه براي حال آشفته و سرگرداني خودم بوده ... ;-) :-)

۱۵ اسفند ۱۳۸۸

"به رنگ ارغوان"، فيلمنامه‌اي ضعيف و شرمندگي ما ...

به تجربه برام ثابت شده كه تقريباً تمامي فيلمهاي برگزيده ايراني، -نگاه بدبينانه- كپي شده يا -نگاه خوشبينانه- ايراني شده يك اثر خارجي هستند. مطلع هم بودم كه فيلم "به رنگ ارغوان" همان ايراني شده فيلم "The Lives of Others" مي‌باشد، ولي تعجبم از اين هست كه ما وقتي حتي از سوژه آماده هم استفاده مي‌كنيم باز هم توان پروراندن آن را نداريم.
معمولاً وقتي از دوستان براي تماشاي فيلم يا تئاتري دعوت مي‌كنم، حتماً قبلش بررسي مي‌كنم كه اين دعوت براي كاري ارزنده باشه، ولي اين فيلم با اين كيفيت چيزي جز احساس شرمندگي ما در مقابل اين دوست محترم نداشت!!!
بر اين باورم كه حتي اگر فيلمنامه ضعيف باشد، يك كارگردان توانمند مي‌تواند با بهره‌مندي از عوامل ديگر، اين ضعف را كمرنگ يا جبران كند ولي گويا آقاي حاتمي‌كيا هم ديگر آن حاتمي‌كيا نيستند. مأمور مخفي مسئول خانم ارغوان در ششمين گزارش خود به مافوقش اعلام مي‌كند كه ديگر توان ادامه مأموريت را ندارد. جالب است كه ايشان فقط بعد از يكي دو بار ملاقات با ارغوان و شنيدن دو مكالمه تلفني از ايشان به اين مرحله از شيفتگي رسيدند!!! در نسخه خارجي اين اثر، مأمور مخفي در شرايطي و در طي زمان درگير سوژه خود مي‌شود، و درضمن سوژه تحت تعقيب داراي آنچنان كاراكتر تأثيرگذاري است كه اين شيفتگي و تغيير مسير مأمور توجيه‌پذير است، ولي در "به رنگ ارغوان" كارگردان تلاشي نكرده كه حداقل اين ضعف فيلمنامه را با انتخاب يك كاراكتر قوي و تأثير گذار در نقش ارغوان جبران نمايد.
و خلاصه اينكه فيلمنامه‌اي ضعيف و انتخاب كاراكتر زن نقش اول ضعيف منتج به فيلمي ضعيف از ديد من شده يا شايد هم ما انتظاري بيش از اين از آقاي حاتمي‌كيا داشتيم.
* در ضمن ما هرچی طول و عرض این فیلم را وجب کردیم، بررسی کردیم ، هیچ توجیهی برای توقیف پنج ساله اش پیدا نکردیم، شما پیدا کردید به ما بگید ;-)

۱۲ اسفند ۱۳۸۸

در هوای آزادی 1

به روزنامه فروش: حالا بعد ار "اعتماد" چی کار کنم، "بهار"و بخون...
با حسرت چند شماره آخر "ایراندخت" را مرور می کنم :-(
چقدر ظرف تحمل می تونه کوچیک شه، بعضی وقتا :-(
چقدر نفس کشیدن می تونه سخت شه، بعضی وفتا :-(
خفگی، دلتنگی ...

در کلان شهر ...

آیا که "او" هرگز دانست چه کوچک می شد دیوارهای این کلان شهر برای دل کوچک او، وقتی که "او" نبود، "آنجا"...

آلودگی...

خواهش می کنم، نزدیک نشو،آخه من تو ترکم، مدتی است
...
باز آلوده شد، بدون اینکه بفهمه ازچه وقت و چطور...
...
او گفت: دچار یعنی عاشق، من می گم، "دچار" یعنی "آلودگی"، "آلودگی به تو" ... :-(
...
ترکش کن، دور شو، خواهش می کنه، تو ترک بود وقتی که اومدی .. :-(